پایگاه بصیرت افزایی اَهلُ البَصَرِ

وَ لا یَحمِلُ هَذَا العَلَم اِلّا اَهلُ البَصَرِ و الصَّبر

پایگاه بصیرت افزایی اَهلُ البَصَرِ

وَ لا یَحمِلُ هَذَا العَلَم اِلّا اَهلُ البَصَرِ و الصَّبر

حضرت امیرالمؤمنین در جنگ صفین فرمود: «وَ لا یَحمِلُ هَذَا العَلَم اِلّا اَهلُ البَصَرِ و الصَّبر». این پرچم را کسانی میتوانند بلند کنند که اولاً بصیرت داشته باشند، بفهمند قضیه چیست، هدف چیست؛ ثانیاً صبر داشته باشند. صبر یعنی همین استقامت، ایستادگی، پابرجائی.
حضرت امام خامنه ای، ۸۷/۵/۹

۹ مطلب با موضوع «تاریخ صدر اسلام» ثبت شده است

اشعث (۳)

۱۲
اسفند

"مباحث ذیل برگرفته از سخنرانی های استاد حجت الاسلام کاشانی پیرامون شخصیت اشعث میباشد. "

در مباحث پیشین گفتیم که امیرالمؤمنین علیه السلام مجبور شدند اشعثی را که نباید به او آذربایجان می دادند، یعنی او را قبول نداشتند، یک سوم سپاه را به دست او بدهند…

اشعث در صفین

اشعث فرمانده میمنه سپاه حضرت امیر(ع) بودند، سپاهیان حضرت را بین ۶۹ تا ۹۰ هزار نفر نوشته اند و لشگر معاویه را، ۱۲۰ هزار نفر نوشته اند.

حضور در میدان جنگ حدود سه ماه به طول انجامید، در گیری ها حدود ۱۰ روز بود، اما اصل جنگ سه شبانه روز آخر بود که تمام دو لشگر به مصاف یکدیگر رفتند. جنگ مهیبی در گرفت.

شخصی می گوید: اول با تیر می زدیم، تیر تمام شد با نیزه زدیم، نیزه تمام شد با شمشیر زدیم، شمشیرهایمان که شکست با حرکات رزمی می زدیم، بعد که خسته می شدیم گاز می گرفتیم، آن هایی که روی زمین افتاده بودند و مجروح شده بودند با یکدیگر می جنگیدند و مثلاً با دندان گلویِ طرف را پاره می کرد، آن هایی هم که سرپا بودند هم بعنوانِ آخرین حربه گاز می گرفتند، می گوید بعد از آن دیگر حال نداشتیم و فقط یکدیگر را نگاه می کردیم، یعنی حسابی خسته شدند. سه روز جنگ شوخی نیست، «حَتّی نَهَکَتکُمُ الحَرب» که حضرت فرمودند اینجاست.


سمتِ راستِ سپاهِ امیرالمؤمنین علیه السلام که اشعث بود فرو ریخت، قسمتی را اشعث فرار کرد و سربازهای او نیز فرار کردند. مالک اشتر خود را رساند و آنها را سامان داد و مجدد به جنگ بازگرداند.

 سپاهِ طرفِ مقابل هم خیلی آسیب خورده بود، نوشته اند که سپاهِ امیرالمؤمنین علیه السلام بیست و پنج هزار شهید و سپاه معاویه چهل و پنج هزار کشته داده بود. جمعا هفتاد هزار شهید و کشته.

هرچه این طرف فشار آمده بود، طرفِ مقابل فشارِ کمتری نبود، حتی انگیزه ی دینیِ شامی ها هم کمتر بود، این دفعه شامی ها فرار کردند، (یعنی روزِ سوم) حالا بحث های مهمّی مثل اینکه اینجا عمّار شهید شد را رها می کنم، کار به جایی رسید که اگر چند ساعتِ دیگر تحمّل کرده بودند معاویه کشته شده بود، و اگر معاویه کشته شده بود، اصلاً فتنه خوابیده بود، طاغیه ی عظما فرو ریخته بود…


چکار می شود کرد، آنجا اشعث یک سخنرانی کرد، متن سخنرانی را می خوانم تا شما ببینید آنجا چه جَوّی حاکم است، در جاهایی مثل کتاب «وَقَعَهُ الصفین» که سال ۲۱۱ از دنیا رفته است مفصل آمده است.


هنوز فکرِ قرآن به نیزه کردن، به ذهنِ عمروعاص و معاویه نرسیده بود، گرای این کار را اشعث داد. دو سپاهی که در مجموع هفتاد هزار کشته از یکدیگر گرفته اند، در اوجِ کینه هستند، آن هایی که حق را باطی می فهمند که جنگِ حق و باطل آشتی ندارد، آن هایی که بحثِ عرب و عجم دارند، این ها یَمانی هستند و آن ها قریشی و کینه ی هزاران ساله با یکدیگر دارند…

سخنرانیِ اشعث در جنگ صِفّین

اگر من نمی گفتم این مطلب را چه کسی گفته است، شاید شما فکر می کردید نستجیربالله امیرالمؤمنین علیه السلام فرموده است؛

" شُکرِ خدا و فقط از خدا یاری می خواهم، و به او ایمان می آورم، به او توکل می کنم، از او یاری می خواهم، و طلب مغفرت می کنم و از خدا می خواهم برای ما خیر رقم بزند، از او طلبِ هدایت می کنم،

یعنی با بحث های توحیدی شروع کرد، بعد از آن گفت: 

 ای مسلمین، دیدید که دیشب چه شد؟ یکی برادرش، یکی دامادش، یکی پدرش، یکی سه فرزندش، دیدید عرب در حالِ فنا شدن است؟ موضوع را به جای حق و باطل به سمتِ عرب برد، هم شامی ها عرب هستند و هم این ها، نقطه ی اشتراک است، بخدا سنِّ من گذشته است، من پیرمرد شده ام، من برای حفظ جان خودم نمی گویم، من در طولِ عمرم مانند همچنین روزی را ندیده ام، این همه کشته در یک روز، شاهدان به غایبان بگویند که من بعنوانِ بزرگترِ قبیله خیرخواهی کردم، می خواهم سایه ی جنگ را از روی سرتان بردارم، اینطوری که شما با هم می جنگید چیزی از شما باقی نمی ماند، یک روز دیگر این جنگ ادامه پیدا کند، نسلِ عرب منقرض می شود،

 (ببینید، شما وقتی حق و باطل را بردارید و به جای آن عرب را بگذارید، شامی ها هم که بمیرند لفناء العرب می شود) 

ما قبلاً به شام می رفتیم حرمتی داشتیم، بزرگ قبیله بودیم، حالا در حالِ کشتار بینِ خودمان هستیم، حرمت ها از بین رفت، من از اینکه خودم بمیرم نمی ترسم، من پیرمرد شدم، دلم برای شما جوان ها می سوزد، چه کسی می خواهد این خون ها را جواب دهد،

 حالا ببینید، این ها همینطوری خسته بودند و دیگر حالِ جنگیدن با یکدیگر را نداشتند، منتظر هستند که کسی بیاید و این جنگ را جمع کند، لذا این مطالب در دلِ آن ها می نشیند، همه دنبالِ بهانه هستند که طوری جنگ را تمام کنند، خسته اند، بعد در ادامه گفت:

 این زن های بیوه و بچه های یتیم را چه کسی می خواهد جمع کند؟ این هایی که روی زمین افتاده اند، کس و کاری نداشتند؟ خدایا من آن دوراندیشی و تدبیری که برای قومِ خود باید انجام می دادم و آن ها را از جنگ دور کنم، انجام دادم، من کم کاری نکردم، وَ ما تَوْفِیقِی إِلَّا بِاللَّهِ عَلَیْهِ تَوَکَّلْتُ وَ إِلَیْهِ أُنِیبُ

 بعد ملعون گفت: علی بن ابیطالب برای رأیی که ممکن است اشتباه هم کرده باشد، رفته است با معاویه بجنگد، هفتاد هزار کشته گذاشته است، حالا آمدیم و اشتباه کرده بود، شما برای نظرِ یک نفر، این همه انسان به کشتن داده اید؟ من حرفم را زدم، خاطرتان باشد که بعداً نگویید که بزرگترِ عاقل نداشته اید، و أستغفر الله العظیم لی و لکم.


این اتفاق که افتاد، جاسوس های معاویه نزدیکِ اشعث بودند، البته اشعث قبلاً هم با معاویه نامه نگاری داشت، ولی ولو اینکه جاسوسی نکرده باشد، اینجا کارِ خودش را انجام داده است، در گزارشِ دیگری است که گفت به کتابِ خدا برگردید، یعنی گِرا می دهد.


صعصعه بن صوحان می گوید: جاسوسان سریع به معاویه گفتند اشعث اینطوری گفته است، معاویه گفت:  اگر ما یک روزِ دیگر این جنگ را ادامه دهیم، رومیان می آیند و زنان و ناموسِ ما را به غارت می گیرد، زن و بچه ی ما را رومی ها می برند، زن و بچه ی عراقی ها را ایرانیان، دوراندیشان و اهلِ تدبیر تشخیص می دهند که باید مقابلِ این جنگ را بگیرند.

خوب معاویه در حالِ شکست خوردن است، دو ساعت مانده که شکست بخورد، کارِ او تمام است، گفت: قرآن ها را به نیزه کنید، پانصد قرآن با خودشان آورده بودند، آن ها را به نیزه کردند.

اینجا بود که خطبه اشعث، نه تنها سپاه حضرت امیر را از ادامه جنگ سرد کرد، بلکه گرای قرآن به نیزه کردن هم به معاویه داد و باعث فریب سپاه حضرت امیر شد.


(مطلب زیر از کتاب وقعة الصفین ، صفحات ۶۶۰ به بعد، تلخیص شده اند)

شامیان قرآن مسجد جامع شام را با ده نیزه بالا برده بودند و شعار میدادند "ای عراقیان، اینک کتاب خدا بین ما و شما"

افرادی همچون عدی بن حاتم و مالک اشتر موافق ادامه جنگ بودند ولی اشعث طرفدار آتش بس و صلح بود و گفت: " ای امیر مومنان، ... در میان این قوم هیچ کس بیش لز من بر عراقیان دلسوز و بر شامیان کینه توز نیست، داوری کتاب خدا را بپذیر ... مردم نیز زندگی را دوست دارند و از جنگ بیزارند. "

طرفداران جنگ اندک بودند و جماعت یکصدا ر یکسره بانگ صلح برداشتند.

بیست هزار نفر به پیشاهنگی مسعر بن فدکی و زید بن حصین و قاریان قرآن که بعد از آن خوارج نامیده شدند، حضرت را تهدید به مرگ کردند تا حکمیت قرآن را بپذیرد.

عمروبن عاص از سوی شامیان و ابو موسی اشعری از سوی اشعث و خوارج برگزیده شدند تا بر اساس قرآن حکم کنند و مخالفت های حضرت درباره ابوموسی را نپذیرفتند و ابوموسی نیز خیانت کرد.


  • محسن مهاجر
دو قدرت مطرح در عصر ظهور اسلام وجود داشته اشت، امپراطوری ایران و امپراطوری روم
این دو دولت در آستانه ظهور اسلام، رو به افول گذاشته بودند، هم از لحاظ نظامی و هم فرهنگی. 
  • محسن مهاجر

اشعث (۲)

۲۱
دی

اشعث، از عزل آذربایجان تا فرماندهی مِیمَنه ی سپاه

"مباحث ذیل برگرفته از سخنرانی های استاد حجت الاسلام کاشانی پیرامون شخصیت اشعث میباشد. "

 در مطلب پیشین درباره اشعث گفتیم شاهزاده بود و یک ارتدادی پیدا کرد و یک خیانتی کرد و خواهرِ خلیفه ی اول را به ازدواج خود درآورد و زمان خلیفه ی دوم فرمانده ی کِنده و رَبیعه شد، زمانِ خلیفه ی سوم دخترِ خود را به پسرِ عثمان داد، فرمانده ی یک بخشی از نظامی های عثمان شد، آذربایجان را فتح کرد و خودِ او حاکم آذربایجان شد.

  • محسن مهاجر

اشعث (۱)

۱۷
دی

پیشینه ابومحمد اَشْعَث بْن قَیس کِنْدی

"مباحث ذیل برگرفته از سخنرانی های استاد حجت الاسلام کاشانی پیرامون شخصیت اشعث میباشد. "

آدمی که اگر نبود، نه صفین شکست می خورد، نه مشکلات بعدی برای حکومت حضرت امیرالمومنین رخ میداد، نه صلح امام حسن علیه السلام اتفاق می افتاد، نه شهادت سیدالشهداء علیه السلام، پدیده ای به نام اشعث است.

  • محسن مهاجر

ابوسفیان رئیس بنی امیه بود، بعد از جنگ احد، پیامبر اکرم (ص) حکم به اعدام او داد. حضرت پیامبر، عمرو بن امیه را به همراهی جبار بن صخر انصاری به مکه فرستاد تا ابوسفیان را بکشد. ولی موفق نشدند. 

  • محسن مهاجر

<< یک روز در صدر اسلام، دشمنان به نظرشان رسید که با شِعب ابی‌طالب و محاصره‌ی اقتصادی مسلمانها، آنها را از پا بیندازند؛ اما نتوانستند. 

این روسیاه‌های بدمحاسبه‌گر خیال میکنند ما امروز در شرائط شِعب ابی‌طالبیم. اینجور نیست. 

ما امروز در شرائط شِعب ابی‌طالب نیستیم؛ ما در شرائط بدر و خیبریم.

  • محسن مهاجر

تجمع خواص مدینه پس از رحلت پیامبر(ص) در سقیفه


همین که خبر ارتحال پیامبر (ص) در مدینه پیچید مردم به شدت سوگوار شدند و بیرون ریختند و گریه و آه و ناله می‌کردند. در کنار این ابراز احساسات، نخبگان انصار و خواص و رجال سرشناس آنان در جایی به نام سقیفه بنی ساعده جمع شدند

  • محسن مهاجر

تاریخ صدر اسلام(1)


۱۹ دی ماه سال ۱۳۹۵، اکبر هاشمی رفسنجانی، در گذشت. نام وی به عنوان یکی از چهره های مطرح انقلاب اسلامی ایران ثبت است، اما در سالهای آخر عمر خود، موضع گیری هایی از خود نشان داد که نه تنها چهره انقلابی خود را خراب کرد، بلکه سعی در اصلاح هم ننمود، به طور مثال همواره نوع تعامل و ارتباط وی با مجرمان و متهمان فتنه های سال 88 و نیز حمایت وی از آنان علامت سوال بزرگی در ذهن دوستداران انقلاب و رهبری ایجاد کرده بود.

پس از مرگ وی در سال ۱۳۹۵، نماز میت او را رهبر معظم انقلاب، حضرت امام خامنه ای خواندند. عده ای، این اقدام رهبر معظم انقلاب دلیل بر خوب بودن رفسنجانی گذاشتند و برای عده ای هم علامت سوال ایجاد شد که چرا برای رفسنجانی که مشکلات زیادی داشته، رهبر معظم انقلاب نماز گزاردند؟


در اینجا ذکر ماجرایی از تاریخ صدر اسلام مفید خواهد بود.

  • محسن مهاجر

خواص بی بصیرت صدر اسلام (۱)

شَبث بن ربعی


  • شبث بن ربعی قبل از قبول اسلام، موذن و همکار سجّاح - مدعی دروغین نبوت - بود.
  • پس از پذیرش اسلام نقش مهمی در شورش های دوران عثمان علیه خلیفه داشت. 
  • وی در دوران خلافت علی علیه السلام از یاران برجسته علی علیه السلام بود، چنان که در جنگ صفین از جانب علی علیه السلام برای مذاکره با معاویه انتخاب شد، اما وقتی جریان حکمیت پدید آمد، شبث بن ربعی نشان داد با وجود نفوذ و شهرتش در میان یاران علی علیه السلام، بصیرت و شناخت کافی نسبت به قضایا ندارد؛ از همین رو پس از جریان حکمیت به صف خوارج پیوست و رویاروی علی علیه السلام قرار گرفت.
  • محسن مهاجر