پایگاه بصیرت افزایی اَهلُ البَصَرِ

وَ لا یَحمِلُ هَذَا العَلَم اِلّا اَهلُ البَصَرِ و الصَّبر

پایگاه بصیرت افزایی اَهلُ البَصَرِ

وَ لا یَحمِلُ هَذَا العَلَم اِلّا اَهلُ البَصَرِ و الصَّبر

حضرت امیرالمؤمنین در جنگ صفین فرمود: «وَ لا یَحمِلُ هَذَا العَلَم اِلّا اَهلُ البَصَرِ و الصَّبر». این پرچم را کسانی میتوانند بلند کنند که اولاً بصیرت داشته باشند، بفهمند قضیه چیست، هدف چیست؛ ثانیاً صبر داشته باشند. صبر یعنی همین استقامت، ایستادگی، پابرجائی.
حضرت امام خامنه ای، ۸۷/۵/۹

اشعث (۲)

جمعه, ۲۱ دی ۱۳۹۷، ۰۷:۲۱ ق.ظ

اشعث، از عزل آذربایجان تا فرماندهی مِیمَنه ی سپاه

"مباحث ذیل برگرفته از سخنرانی های استاد حجت الاسلام کاشانی پیرامون شخصیت اشعث میباشد. "

 در مطلب پیشین درباره اشعث گفتیم شاهزاده بود و یک ارتدادی پیدا کرد و یک خیانتی کرد و خواهرِ خلیفه ی اول را به ازدواج خود درآورد و زمان خلیفه ی دوم فرمانده ی کِنده و رَبیعه شد، زمانِ خلیفه ی سوم دخترِ خود را به پسرِ عثمان داد، فرمانده ی یک بخشی از نظامی های عثمان شد، آذربایجان را فتح کرد و خودِ او حاکم آذربایجان شد.

وقتی امیرالمؤمنین علیه السلام در مدینه به حکومت رسیدند، حضرت کارگزارانِ عثمان را در نقاط اصلی جهان اسلام عزل کردند، یعنی مصر و شام و کوفه و بصره و مکه و مدینه و یمن. آذربایجان زیر نظر کوفه بود.

مثل اینکه زمانی که رئیس جمهوری می آید، وزرا را تغییر می دهد، وزیر کشور با نظر رئیس جمهور استانداران را عوض می کند، دیگر بعید است که رئیس جمهوری تا تغییر فرماندار و دهدار و بخشدار و… ورود کند، معمولاً او وزرا را عوض می کند، وزیر کشور هم استاندار را عوض می کند.

پس از بازگشت از جنگ جمل، حضرت امیرالمومنین به کوفه رفتند و آنجا را پایگاه قرار دادند. حالا قرار بود خودشان استاندارِ کوفه هم شوند، چون قرار بود خودشان استاندارِ کوفه شوند، طبیعتا باید حُکامِ زیر نظرِ حاکمِ کوفه را بررسی کنند، تا حالا فقط کلیات را تغییر داده اند، بصره، کوفه، یمن، مکه، مدینه، شام، مصر. حال که خودشان حاکمه کوفه هم شدند، آن قسمت هایی که زیرِ نظر حاکم است را خودِ ایشان باید تعیین کنند، لذا نامه ای به «جلیل بن عبدالله بَجَلی» رئیس قبیله ی «بَجیله» فرماندار همدان نوشتند و او را عزل کردند، این موضوع شش ماه بعد از حکومتِ حضرت است، نامه ای هم به «اشعث» نوشتند و او را هم عزل کردند، منتها حضرت خیلی کارها کردند، ناگهان او را عزل نکردند، در حکومت امیرالمؤمنین تودیع و معارفه ی رسمی جز یک مورد نداریم، آن هم همینجاست، یکی از برجستگانِ قبیله ی کِنده «حُجر بن عَدی» را فرستادند که او نامه ی عزل را ببرد.

«حُجر بن عَدی»  یک انسان برجسته از اصحابِ رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم و از قبیله ی خودِ اشعث بود، حضرت این کار را انجام دادند که هم اشعث ناگهان سمت معاویه نرود، بالاخره او را حفظ کند و بگوید من کاری با شما ندارم، هم اینکه حرمت او حفظ شود، چون اشعث یک آدم خیلی حساسِ متکبری است، و خیلی هم بین مردم نفوذ دارد.

علت نفوذ اشعث بین مردم

چرا نفوذ دارد؟ خودِ او در یک سخنرانی گفته است، گفته است که فکر نکنید کسی مرا رئیسِ قبیله ی کِنده و رَبیعه کرده است، حال اینکه خلیفه ی دوم این کار را کرده بود و او ابقاء شده بود، من خودم با رفتارِ خودم رئیسِ قبیله شدم، آن رفتارِ من چیست؟ من با همه ی شما با مردمم خوش اخلاق تر هستم و از همه ی شما سخاوتمندتر هستم، هر کسی مشکلی داشته باشد من به او پول می دهم، و خوب اَلاِنسانُ عَبِیدُ الاِحْسانِ. لذا اشعث خیلی پرنفوذ است.

امیرالمؤمنین علیه السلام حجر بن عدی را سمت آذربایجان فرستادند، نامه ای نوشتند و به حُجر دادند که به اشعث بدهد.


قسمتی از آن نامه در نهج البلاغه است که حضرت می فرمایند: وَ إِنَّ عَمَلَکَ لَیْسَ لَکَ بِطُعْمَهٍ[۵] این حکومتی که دست توست، این امانتی که دست توست، این طعمه نیست که فرصت را غنیمت بشماری، یا بگو این طعمه نبوده است که فرصت را غنیمت بشماری وَ لَکِنَّهُ فِی عُنُقِکَ اءَمَانَهٌ این بر گردن تو امانت است، فِی یَدَیْکَ مَالٌ مِنْ مَالِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ اموال خدای عزوجل در دست توست، بیت المال دست تو بوده است، وَ اءَنْتَ مِنْ خُزَّانِهِ تو از خازِن های خدایی، نماینده ی حکومت بوده ای، برخی تصور کرده اند که امیرالمؤمنین علیه السلام این نامه را حین انجامِ کارِ اشعث به او داده است، خیر! حضرت این نامه را برای عزل اشعث به او داده است، بعد فرمودند حساب اموال را آماده کن، از مردم آذربایجان برای من بیعت بگیر، بعد هم نوشته اند وَالإنصِرافُ إلَیّ برگرد، یعنی آخرین مأموریت تو در آذربایجان این است که از مردم برای من بیعت بگیری و بعد حساب اموال را برداری و بیایی.

اشعث ترسید، با برخی از رفقا صحبت کرد و گفت من پیش معاویه می روم، البته هیچ گزارش دزدی از اشعث در تاریخ نداریم، هیچ! اشعث سابقه ی منفیِ اقتصادی ندارد که در جایی ثبت شده باشد، اما همین که اینجا ترسید و گفت من پیش معاویه می روم، معلوم است شاید ریخت و پاشی داشته از حساب پس دادن به حضرت امیر ترسیده استـ.


اگر بخواهید از اشعث یک مثال در ذهن خودتان بیاورید، اشتباه است که یک فاسقِ فاجِر در ذهن خودتان بیاورید، باید یک بزرگِ قبیله ای، یک عالمِ برجسته ای، یک انسانِ ریش سفیدی، یک همچنین شخصیتی در ذهنتان بیاید.


گفت که من پیش معاویه می روم، حُجر و دیگران گفتند که برای تو بد است، گفتند بد است که تو در پیری بروی و به معاویه بپیوندی، این خیلی بدبختی و فلاکت است، خلاصه قبیله پرستی او را تحریک کردند و حُجر هم گفت: امیرالمؤمنین علیه السلام با تو کاری ندارد، نهایتاً تو را عزل کرده است، نترس! با تو کاری نمی کنند.

فلذا اشعث شروع کرد با مردم صحبت کردن و گفت که خلیفه ی سوم مرا حاکم کرده، همان طور که با خلیفه ی سوم بیعت کردید، همانطور باید با خلیفه ی بعدی که مسلمین با او بیعت کردند، بیعت کنید و از مردم برای امیرالمؤمنین علیه السلام بیعت گرفت و با حضرت همراهی کرد، بعد هم با حجر برگشت و به کوفه آمد، (اما ناراحت) 

چرا امیرالمؤمنین علیه السلام او را از آذربایجان برداشت؟ گزارش خلافی از او نقل شده؟ دزدی کرده؟ نخیر!

اولاً اشعث سابقه دار نیست، بعد از فتح مکه اسلام آورده است، ثانیاً قبلا عرض کردیم که او سابقه ی ارتداد دارد، این ها بخاطر اینکه پول ندهند مرتد شدند و گفتند زکات جزو اسلام نیست، خودِ او هم تصریح کرده که من چندجا مرتد شده ام.


اگر امیرالمؤمنین علیه السلام اشعث را در آذربایجان تحمل می کرد، عملاً اشعث دیگر در جنگ های امیرالمؤمنین علیه السلام شرکت نمی کرد، شاید این مصیبت هایی که در صفین پیش آمد، پیش نمی آمد، خوب بود دیگر، اما در تاریخ می نوشتند در انتصابِ حاکم بین امیرالمؤمنین علیه السلام و عثمان فرقی نیست، این ها ملاک شان یکسان است.


امیرالمؤمنین سلام الله علیه همزمان که مشغول حکومت داری است، مشغول تدوین چارچوبِ حکومت داری برای آیندگان است، لذا وصیتنامه ی امیرالمؤمنین علیه السلام را ببینید، می فرمایند که: إلی الحَسَنِ والحُسَین و أبنائی و أولادی و مَن بَلَغَهُ کِتابی الی یَوم القِیامَه نگاه کنید در نهج البلاغه هم هست، می فرمایند به فرزندانم و به هر کسی که تا قیامت این نامه به دست او رسید.


این که اگر قرار باشد بگویند بین علی بن ابیطالب علیه السلام و عثمان در انتصابِ حکومت هیچ فرقی نیست، مثلاً هیچ کس هم فشاری نیاورد، هیچ کس هم تهدیدی نکرد، خودِ حضرت همینطوری اشعث را در آن منطقه منصوب کردند، در این صورت اگر امروز شما می خواستید یک راهکاری پیدا کنید که چطور یک حاکم انتخاب کنید، خیلی دشوار می شد.


اشعث کِندی است، حَسّان بن مَخدوج رَبیعه ای است، این ها رئیس این دو قبیله هستند، و اشعث از زمان خلیفه ی دوم رئیس کل شده بود، امیرالمؤمنین علیه السلام اشعث را برداشت و حَسّان بن مَخدوج را بعنوان رئیس کل منصوب کردند.


مثلاً شما فرض کنید فرمانده ی ستاد مشترک سپاهی است، آقا او را بردارند و یک ارتشی بگذارند، خوب ناراحت می شوند دیگر، آنجا معلوم می شود که چه کسانی ولایتی هستند، یعنی ما همیشه ولایتی هستیم، مادامی که ولایت حرفِ ما را می زند، آن لحظه که حرفِ مخالف ما می زند می گوییم که مثل اینکه در حالِ منحرف شدن است، مثل اینکه دیگر اوضاع خوب نیست.


حضرت ریاست کِنده و رَبیعه را به ریاست قبیله ی رَبیعه، حَسّان بن مَخدوج دادند، باز هم حضرت کوتاه نیامدند، به حُجر فرمودند که رئیس قبیله ی کِنده هم تو باش.

شما در اینجا اوضاعِ امیرالمؤمنین علیه السلام را ببینید، حُجر گفت: نه! گفت: آقا نمی شود، اشعث هست، او بزرگ است، ریش سفید است،  مردم به دنبالِ او هستند.

بقیه هم آمدند و به امیرالمؤمنین علیه السلام عرض کردند که چرا او را از رئیس کل بودن قبیله ها عزل کردید؟

 شما مظلومیت امیرالمؤمنین علیه السلام را ببینید، چه کسانی آمدند محضر امیرالمؤمنین علیه السلام و گفتند که چرا او را از رئیس کل بودنِ قبیله های کِنده و رَبیعه برداشته ای؟ «هانی بن عُروه» «عَدی بن حاتم طائی» «مالک اشتر» «حُجر بن عَدی»

سی سال است که کِنده رئیس قبیله ها بوده است، چرا ناگهان از رَبیعه؟! درگیری شد.

جاسوسان به معاویه خبر دادند. معاویه تا دید بینِ کِنده و رَبیعه درگیری ایجاد شد، شخصی را فرستاد و گفت: می روی و یک شاعرِ خیلی عالی پیدا می کنی، شاعرِ برجسته در آن زمان به معنایِ رسانه است، مثل یک کانال تلگرامی، مثل یک پیجِ پربازدیدِ اینستاگرام، یک شبکه ی ماهواره ای… 

گفت: یک شاعرِ برجسته پیدا می کنی و به او پولی میدهی تا شکافی بین این دو قوم ایجاد کند، او هم به شاعری پول داد و شاعر گفت: ای کِندی ها، ریاست بر شما زائل شد، معلوم نیست حَسّان بن مخدوج را از کجا در آوردند، این رَبیعه ای ها رئیس ما شدند و … با اینکه کِنده و رَبیعه در یک قسمتِ کوفه زندگی می کردند و سال ها کنارِ هم بودند، تنش هایی ایجاد شد که نزدیک بود منجر به جنگ شود، بین آن ها درگیری ایجاد شد. یعنی زیرِ بارِ رئیسی که امیرالمؤمنین علیه السلام منصوب کردند، نرفتند. از آن طرف هم بزرگانِ کِنده مانند مالک اشتر، حُجر بن عَدی، عَدی بن حاتم، هانی بن عُروه، هم در ذهنشان این بود که حضرت کار درستی نکرده اند.

درگیری که جدی شد، خوب اگر بنا بود کِنده و رَبیعه در کوفه با یکدیگر درگیر شوند، مثل این است که سپاه تهران و ارتش تهران در تهران با یکدیگر بجنگند، فکر کنید که سی هزار نفر با یکدیگر در شهر بجنگند، خوب شهر بهم می ریزد، امیرالمؤمنین علیه السلام دیدند که کوفه بهم می ریزد، به اشعث پیغام دادند که همان ریاستِ کِنده را به تو می دهیم، اما او قبول نکرد، مثل این می ماند کسی را از ستاد مشترک بردارید و نیروی زمینی را به او بدهید، قبول نکرد.

حَسّان بن مَخدوج شخصِ باتقوایی بود، با مشورت حضرت، پرچم رَبیعه را برد و درِ خانه ی اشعث زد، و به اشعث گفت که رئیس کل خودت باش، اشعث باز هم قبول نکرد.

اینجا اگر مردم می آمدند یک اتفاقی می افتاد، اما مردم نیامدند، خواص نیامدند، امیرالمؤمنین علیه السلام دیدند که درگیری جدی است، اشعث را صدا کرد و فرمود: اُشرِکُکَ فیه می خواهی در حکومت تو را شریک کنم؟ این از آن طنزهای جالبِ روزگار است، اشعث گفت: هرطور شما صلاح می دانید، بالاخره ما تحتِ ولایتِ شما هستیم، حالا که قرار است در حکومت شریک شود، گفت: بله، بالاخره ما وظیفه داریم، شما حاکم حکومت اسلامی هستید، هر طور صلاح می دانید، جالب است، در موضوعِ عزل اینگونه نیست که هرطور صلاح می دانید، اما در نصب هر طور شما صلاح می دانید.

لذا او فرمانده ی مِیمَنه ی سپاه امیرالمؤمنین علیه السلام شد، یعنی تا دیروز یک چهارم کوفه تحت امر او بود، البته یک چهارمِ اسمی، چون جمعیّتِ قبیله ها یکی نبود، اما سپاهِ حضرت مِیمَنه و مِیسَره و قلب داشت، چپ و راست و وسط، یعنی فرمانده ی یک سوم سپاه شد، ارتقاء پیدا کرد…


حالا شما می توانی بگویی که چرا امیرالمؤمنین علیه السلام اینجا مصلحت اندیشی نکرد؟ کما اینکه برخی گفته اند مثل اینکه مدیریت نمی دانسته اند (طعنه)، مادامی که امیرالمؤمنین علیه السلام را مجبور نکنند، از خطوط قرمز عدول نمی کند وَلو اینکه هر اتفاقی بیفتد… حضرت کوتاه می آید، اشعثی که آذربایجان را به او نمی دهد، وقتی درگیری می شود، اگر دلت برای کشور بسوزد آنجا مجبور هستی که کوتاه بیایی.

امیرالمؤمنین علیه السلام مجبور شدند اشعثی را که نباید به او آذربایجان می دادند، یعنی او را قبول نداشتند، یک سوم سپاه را به دست او بدهند…

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی