پایگاه بصیرت افزایی اَهلُ البَصَرِ

وَ لا یَحمِلُ هَذَا العَلَم اِلّا اَهلُ البَصَرِ و الصَّبر

پایگاه بصیرت افزایی اَهلُ البَصَرِ

وَ لا یَحمِلُ هَذَا العَلَم اِلّا اَهلُ البَصَرِ و الصَّبر

حضرت امیرالمؤمنین در جنگ صفین فرمود: «وَ لا یَحمِلُ هَذَا العَلَم اِلّا اَهلُ البَصَرِ و الصَّبر». این پرچم را کسانی میتوانند بلند کنند که اولاً بصیرت داشته باشند، بفهمند قضیه چیست، هدف چیست؛ ثانیاً صبر داشته باشند. صبر یعنی همین استقامت، ایستادگی، پابرجائی.
حضرت امام خامنه ای، ۸۷/۵/۹

اشعث (۱)

دوشنبه, ۱۷ دی ۱۳۹۷، ۰۳:۵۵ ب.ظ

پیشینه ابومحمد اَشْعَث بْن قَیس کِنْدی

"مباحث ذیل برگرفته از سخنرانی های استاد حجت الاسلام کاشانی پیرامون شخصیت اشعث میباشد. "

آدمی که اگر نبود، نه صفین شکست می خورد، نه مشکلات بعدی برای حکومت حضرت امیرالمومنین رخ میداد، نه صلح امام حسن علیه السلام اتفاق می افتاد، نه شهادت سیدالشهداء علیه السلام، پدیده ای به نام اشعث است.

اشعث از شاهزادگانِ یمانی است، سالِ نهم یا دهم هجری محضر پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و سلم شرفیاب شد و با جمعی از یمنی ها اسلام آورد. رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم هم پذیرفتند.

در زمان خلیفه اول، یمنی ها منکر زکات شدند، خلیفه ی اول هم گفت: کسی که منکر زکات است، مرتدّ است، با آن ها بجنگید.

اشعث دید لشکر خلیفه در حال پیروز شدن است، پیغامی داد که اگر امان نامه بدهید، من راهی را به شما نشان می دهم که این ها را بکشید یا دستگیر کنید، یعنی به قومِ خودش خیانت کرد، طبیعتاً سربازان خلیفه قبول کردند.


اشعث گفت: من یک لیست می نویسم این ها را نکشید، آن ها هم قبول کردند، حدود هفتاد نفر را نوشت و فراموش کرد که اسم خودش را بنویسد.


این لیست را تحویل سربازان خلیفه داد، راهِ پشتی را هم به آن ها نشان داد، آن ها هم قبیله را تار و مار کردند و هفتاد نفری که در لیست بودند را رها کردند، جنگ مغلوبه شد، اسیرها را آوردند و برده شدند.

 اشعث را هم گرفتند، چون خیانت کرده بود، خیلی هم نمی توانست آشکار بگوید، به این ها گفت که من خودم با شما مذاکره کردم، قبول نکردند و گفتند که اسم تو در لیست نیست، تقاضا کرد که با خلیفه صحبت کند، قبول کردند و او را پیش خلیفه بردند.

(یمنی ها و قریشی ها، رقابتی دیرینه سر آقایی عرب داشتند.)

اشعث گفت: اگر مرا بکشی فقط کینه ای در دل این یمانی ها گذاشته ای که رئیس آن ها را کشته ای، ولی اگر مرا نکشی من می توانم در جنگ ها برای تو کار کنم، با هم قراری هم می گذاریم. منتها به شرطی که خواهر خودت را هم در این معامله به من بدهی! خلیفه هم قبول کرد.

خلیفه خواهر خود را به اشعث داد، پیوندی ایجاد شد، جایگاه اشعث هم بهتر شد، هم رئیس قبیله بود و هم اینکه حالا دامادِ خانواده ی خلیفه هم شده بود، اوضاع او بهتر شد.

در زمانِ خلیفه ی دوم وقتی ایران فتح شد و کوفه را ساختند، هشت قبیله به کوفه آمدند که عمده ی آن ها یَمَنی هستند.

برای اینکه خلیفه ی دوم بتواند شهر را اداره کند، سیاستی به نام سیاستِ «أرباع» داشت، به معنیِ چهارگانه، شهر را به چهار قسمت تقسیم کردند، باید هر دو قبیله با هم می شدند.

قبایل «کِنده» و «رَبیعِه» با هم شدند، یک رئیس بالای سرِ دو قبیله گذاشتند، قبیله ی کِنده رئیس داشت، قبیله ی رَبیعِه هم رئیس داشت، در زمانِ خلیفه ی دوم، اشعث رئیسِ قبیله ی کِنده و رَبیعِه شد. (مثل فرمانده ی ستاد مشترک)

زمانِ خلیفه ی سوم برای اینکه می دانستند که می شود از او استفاده کرد، فرماندهیِ یک بخشی از سپاه را به او دادند و آذربایجان را فتح کرد و استاندارِ آذربایجان شد، که عثمان کشته شد و امیرالمؤمنین علیه السلام روی کار آمد.


نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی